روایتی تلخ و واقعی است که برای کم شمار بودن آن صرفا میتوان امیدوار بود: «مددجویی فوت کرده بود. برای کارهای کفن و دفن رفتیم خانه اش. دیدیم یک اتاق دو و نیم در سه، پر از مواد غذایی دارد. خیریهها سامانه واحدی ندارند. معلوم نیست چه کسی دارد به کدام مددجو کمک میکند. این بلبشو باعث تضییع کمکها میشود. سازمانهای مردم نهادی داریم که مددجو با تیبا و پرشیا میرود دم در مرکز ترمز میزند و بسته معیشتی اش را میگیرد. پیداست مدت هاست که شناسایی مجدد انجام نداده اند. فرایندهای مدیریتی در ۹۰ درصد خیریهها اجرا نمیشود. این جنس حرفها را بگویی جواب میدهند: ول کن آقا! کار باید برای خدا باشد.»